داستان عجیب...حتمابخونین؟؟؟
 
درباره وبلاگ


دوست عزیز ازاینکه به این وبلاگ اومدی متشکرم لطفا نظر ت رو هم درباره ی وبلاگ بگو
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 40
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 26974
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 2



Waiting For Advent




راهبان پاسخ دادند « تو بايد به تمام نقاط كره زمين سفر كني و به مابگويي چه تعدادي برگ گياه روي زمين وجود دارد و همينطور بايد تعداد دقيقسنگ هاي روي زمين را به ما بگويي. وقتي توانستي پاسخ اين دو سوال را بدهيتو يك راهب خواهي شد

مرد تصميمش را گرفته بود.. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مردگفت :‌« من به تمام نقاط كرده زمين سفر كردم و عمر خودم را وقف كاري كه ازمن خواسته بوديد كردم . تعداد برگ هاي گياه دنيا 371,145,236, 284,232 عدداست. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روي زمين وجود دارد»

راهبانپاسخ دادند :« تبريك مي گوييم . پاسخ هاي تو كاملا صحيح است . اكنون تو يكراهب هستي . ما اكنون مي توانيم منبع آن صدا را به تو نشان بدهيم

رئيس راهب هاي صومعه مرد را به سمت يك در چوبي راهنمايي كرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگيره در را چرخاند ولي در قفل بود . مرد گفت :« ممكن است كليد اين در را به من بدهيد؟»

راهب ها كليد را به او دادند و او در را باز كرد.

پشت در چوبي يك در سنگي بود . مرد درخواست كرد تا كليد در سنگي را هم به او بدهند.

راهب ها كليد را به او دادند و او در سنگي را هم باز كرد. پشت در سنگي هم دري از ياقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست كليد كرد .
پشت آن در نيز در ديگري از جنس ياقوت كبود قرار داشت.

و همينطور پشت هر دري در ديگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، ياقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

درنهايت رئيس راهب ها گفت:« اين كليد آخرين در است » . مرد كه از در هاي بيپايان خلاص شده بود قدري تسلي يافت.. او قفل در را باز كرد. دستگيره راچرخاند و در را باز كرد . وقتي پشت در را ديد و متوجه شد كه منبع صدا چهبوده است متحير شد. چيزي كه او ديد واقعا شگفت انگيز و باور نكردني بود.

.

.

.

.

.

.

.

....

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.....
اما من نمي توانم بگويم او چه چيزي پشت در ديد ، چون شما راهب نيستيد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







یک شنبه 19 تير 1390برچسب:داستان سرکاری, :: 11:38 ::  نويسنده : REZA MIR